صد و پنجمین حرف....طعم تلخ زندگی

ساخت وبلاگ
سلام

طعم تلخ زندگی,ه من برام تحمل ناپذیر داره میشه

داره هی میره جلو هی میره

دارم هی میرم به اینده ای برام خیلی تاریییکه

هر چقد میخوام یادم بره یادم نمیره

هی یه چیزی میشه که باعث میشه برام رنگش پر رنگ تر بشه

اون شب تا صب داشتم غصه میخوردم هی فک میکردم مگه چی میشد که منم مث بقیه باشم

مث بقیه ادمای خوشبخت دنیا که خیلی حالشون خوشه خیلی دلشون خوشه

وقتی به اینده فک میکنن دلشون روشنه نه مث مال من تاریک و نا امید و ترسناک

نه مث من هراسان از اینده

هراس از یه سفر

هراس از یه لحظه

نه مث من درگیر معادلات بهم ریخته ی زندگی

امشب تو م

ایستگاه اتوبوس نشسته بودم با مهلا و نعیما

یه پیرمرد اومد نشست کنارم

خیلی دلش پر بود خیلی

صورتش خیس بود از عرق

نگاهش میلرزید

دلش فک میکنم خیلی خون بود که تا نفسش جا اومد روشو کرد سمتم گفت دخترم قند خیلی بده خیلی بد

گفتم بله خیلی بده

به روبه روش اشاره کرد و گفت این جوونا خیلی هوامو دارن،برام یسری کفش و لباس گذاشته بودن رفتم امشب ازشون گرفتم

خدا خیرشون بده خیلی خوبن

گفتم بله

گفت قرصای قبلیم قرصای ایرانی بود خانومم انسولین میزنه ولی من با متفورمینم حالم خوب میشه

ولی دفه پیش که میخواستم قرص بخرم نزدیک عید بود

دختر دارم....دختر خوب نیس که لباس عید نداشته باشه

پول قرصامو براش لباس خریدم،قرصای قبلیمو ایرانی خریدم همه دست و پامن سیاه شد ،زخم شد

بغض کرد

گفت ایرن بارم برنج نداشتیم خونه ولی خانومم بهم اجازه نداد قرص ایرانی بخرم

گفت اگه پولشو چیز دیگه ای بخری ما مصرف نمکنیم

گفتم اره هیچی مهم تر از سلامتی شما نیس،روشو کرد بهم گفت اخه من دختر دارم

دختر فرق داره،به دختر که نباید بگی پول ندارم

جلو دخترم نمیخوام شرمنده شم

اون بغض کرد من بغض کردم نعیما بعض کرد مهلا بغض کرد................

اتوبوس اومد....پیرمرد هم رفت

ولی صداش تو گوش ما سه تا بود

جو سنگینش هم بینمون بود

ینی من ادم ناشکری ام خدا......؟؟؟؟؟

درد بزرگ اون دلیل به کوچیک بودن و بی اهمیت بودن درد من میشه؟؟؟؟؟

نمیدونم

یا حق

 

 

حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 107 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 21:24