صدو نهمین....اخ

ساخت وبلاگ
ادم چه عجیبه

اون اوایل که بچه بودم هی میشنیدم برو خدا رو شکر کن بچه

بزرگ نشو

بزرگ شدن چیزی نیست

مشکلاتت هم بزرگ میشه

همش ته دلم اون ته که کسی نیست بشنوه میگفتم برووو بابا

واسه خودتون بزرگید کلی کار میتونید بکنید

کلی جا میتونید برید کلی چیز بخورید و خلاصه....

الان نمیدونم چرا چند روزه با پوست و گوشت و استوخون دارم احساس میکنم حرفاشونو طعم حرفاشونو

واقعا مشکلات من کی اینقد وقت کردن بزرگ بشن

اخه چرا اینجوری داره میشه

هی از هر راهی میخوام نگاه مثبت داشته باشم کم میارم

هی هر جوری میخوام فک کنم هیچی نیست یه چیزی هست

واقعا داره بزرگ میشه واقعا دغدغه ان

دلم میخواد بمیرم

هزار ها بار دلم میخواد بمیرم اینقد گند نزنم به زندگی بقیه به نه فقط خودم که به بقیه واقعا دارم شورشو در میارم

اون ادم ادم زندگی من نیست

منم ادم زندگی اون نیستم

اینو ولی فقط ما میدونیم

نه اینکه چیزی باشه که تازه کشفش کردیما خیلی وقته میدونیم

ولی مشکل بقیه ان

همون قبیه ای که فک میکردم ینی تا چند روز پیش فک میکردم سرشون تو کار خودشونه

ولی فهمیدم نههه

خیلی ام اینطورا نیس

تا یه چیزی شد اومدن که اهااای

حواست به ابروی ما باشه

به ما باشه

.

.

تو الی و تو بلی

من دیگه خسته شدم بخدا خسته شدم

شایدم خودمو کشتم

جدی میگم واقعا دلیل محکمی برای زنده بودن خودم پیدا نمیکنم

دارن اذیت میشم

دارم اعتقادمو به خدا از دست میدم

اون همه کار از دستش میاد

ولی کارش شده تماشای ادماش

تماشای اشتباهات

بابا خب یه کاری کن دیگه لنتی

 تو رو به بزرگیت قسم یه کاری کن

واسه حکم اب خوردنم اخه نداره با ان چیزایی که تو رو برامون به تصوی کشیدن برای تو حکم یه اشاره اس

تورو به مقدساتت قسم خدا تو رو به هر کی و هر چی دوست داری منو از این منجلاب خلاص کن

یا بکش

یا زنده نگه دار و کمک کن سر پا شم

یجوری جمش کن این ماجرا رو

به خودت قسم دیگه کار ندارم

به تو سپردم بقیشو

من واقعا از نگاه تحقیر امیز خست شدم از نصیحت و نفرین خستم

 منو بکش خلاصم کن

واقعا اگه بخوام تو این اوضاع بمونم

همه ور فقط زجر میدم

همونطور که منو متفاوت افریدی با علایق سلایق و خواسته های متفاوت ارد خانواده متفاوت کردی یا متفاوت از بقیه نجاتم بده یا حق یا اعتقادمو بهت از دست میدم

این یه تهدید نیس که توام حتما خوب میدونی یه تهدید نیس اخه کیو تهدید کنم مگه تو مونده اعتقاد منی

ولی داستان اینه داری منو از خودت  نا امید میکنی داری منو به بزرگ ترین گناه وا میداری

نمیدونم چرا هر جای زندگیم ک یه توواگذار میکنم یه چیزیو نه که بگم مطلقا ها ولی یه چیزی اون ته اون ته دلم جرقه میزنه روشن یشه

خدایا به خودت میسپارم این هزارتای مشکلاتمو

برام یه کاری کن یه کاری که بدونم هستی

بدونم از خدایی فقط اسمت بالا سر ادما نیس

بدونم وقتی ما بالا رو نگاه میکنیم منظورمون یسری توده بخار هوا و ابی اسمون نیس

بدونم نگاهمون به تو و بزرگیته

یا حق

حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 121 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 21:24